پدر سکسپیرزنها و پسر همجنسگرا روی دو چوب جوان گوزن لعنتی
به رنگ آبی مرغ روسی ، دوست خود را به خانه نمی آورد تا او را رها کند ، بلکه پدر همجنسگرا خود را وادار کند تا با او آشفتگی کند. مرد جوان وقتی بین یک مرد هیجان زده و دوستش بود ، سکسپیرزنها جایی برای رفتن نداشت ، بنابراین او شروع به خوشحال کردن آنها و تسلیم شدن در برابر آنها کرد. پدر و پسر یک لعنتی همجنسگرا روی دو چوب جوان قند ، بنابراین او مدت زمان طولانی این سه نفری همجنسگرا را به یاد آورد.